تو که آن بالا نشستی
پویش هفته بسیج و سرگردانی در انتخاب مخاطب
در هفته بسیج امسال مجموعه بیلبوردهایی در سطح شهر(بنا به گزارش روابط عمومی سازمان زیباسازی شهر تهران 2500 سازه اعم از عرشه پل، بیلبورد، پرتابل و استرابورد ) نصب شد که به شدت محل مناقشه و نقد بود. کلیت این بیلبوردها که در دو سایز اصلیِ عمودی و افقی طراحی شده بودند ساختاری مشابه و یونیفرم داشت:
یک “بسیجی زنده” که تصویر “شهیدی” را در دست داشت و در کنارش متن و پیام اصلی پویش قرار گرفته بود؛بسیجی یعنی:حافظ امنیت، مدافع سلامت، مدافع حرم، ولایتمدار و انقلابی.
به لحاظ بصری با اتفاقی بدیع و جذاب مواجه نیستیم: یک ترکیب بندی استاندارد و محتاطانه با چیدمانی مرتب و استفاده از نقوش اسلامی در جزئیات، بدون خلاقیت و کشف در شعار، که در ارتباطی یک طرفه و -از نظر من از بالا به پایین- در تلاش برای انتقال پیام پویش است. می شود روی انتخاب هنرور، طراحی لباس، کیفیت دوربُر پرسناژها و افکت های روی تصاویر هم صحبت کرد که کمترین جذابیت بصری را دارند و به لحاظ رنگی عمدتا در محدوده پایین سمت چپ پالت رنگی قرار می گیرند: کمترین اشباع رنگ و کمترین حد روشنایی.
اما نکته مهم تر، نشان های حاشیه کار هستند. لشکر 27 محمد رسول الله،سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان زیباسازی شهرداری تهران.
باور دارم نهادهای نظامی ما هرگاه بدون واسطه ی تسهیلگرهایی مانند “خانه طراحان انقلاب اسلامی” یا آژانس های تبلیغاتی دیگر که به مختصات این حوزه تخصصی آشناترند وارد حیطه تبلیغات و پویش های تبلیغاتی برای ارگان خود شده اند، ناخواسته وجه نظامی خود را در کار بروز داده اند و بدون در نظرگرفتن اقتضائات دنیای مدرن تبلیغات و تجارب و دانش گرانبار دنیای ارتباطات هنوز در فضایی یک طرفه با مخاطب (مردم) صحبت می کنند. این نکته را احتمالا کسانی که با این نهادها همکاری داشته اند بهتر درک می کنند. تاکید بر قرار گرفتن نشانها در کنار کار را از این منظر هم می شود بررسی کرد.
با این توضیحات دوباره به خود اثر بر می گردیم. یک نهاد بالادستی در تلاش برای تعریف نیروی مطلوب خودش است. غایت این نیروها هم باید همانی باشد که در عکس های در دست پرسوناژهاست: مجاهدت تا شهادت برای آرمان بزرگ انقلاب اسلامی. با این وصف بسیجی یعنی:کسانی که تا پای جان برای آرمان انقلاب اسلامی پیش بروند.
این پویش در تلاش است تا یک نهاد مردمی را که ذیل یک نهاد نظامی بوجود آمده و احاد ملت با خاستگاه و ماهیتش که دفاع مقدس است آشنا هستند “بازتعریف” کند. از طرفی با بر چسب و تگ “بسیجی پاره تن مردم” مواجه هستیم. که ایده آل کارفرما در تعریف نسبت میان این نهاد و جامعه است. اما چه چیز کارفرما را بر آن داشته تا این تگ و نسبت میان مردم و بسیج را به هر حال در کار بگنجاند؟ با این توضیح که به لحاظ ارزش بصری تقریبا آخرین متنی است که خوانده می شود.
به نظر می آید کارفرما از گسست و فاصله این نهاد و مردم بخاطر موج های مختلف سیاسی-اجتماعی دو دهه اخیر و تغییر “ایماژ” و تصویر بسیج در ذهن مردم با خبر است و از این حیث نیاز به “بازتعریف” مجدد این مفهوم داشته است. بهبود این وضعیت دغدغه خیلی از کارهای جبهه انقلابی است و در دیگر آثار هم دیده می شود.
اما مساله اصلی کارفرما که باید در این کمپین آن را حل کند ایجاد نسبتی درست و متعادل بین سه مولفه:بسیج، مردم و نهاد حاکمیت است با تمام ملاحضات فرامتنی ای که وجود دارد. از طرفی باید مردمی بودنش را نشان داد که برچسب “بسیج پاره تن مردم” با حالتی”از خود تعریف کننده” که در فرهنگ ما عمدتا مذموم است، آن را تامین می کند و از طرفی باید نسبت این نهاد با حاکمیت و نیروی بالادستی به خوبی مشخص شود که این دومی با توجه به انتخاب تصاویر درون قاب عکس ها بیان می شود. با بررسی عناصر تصویری و متنی که در کار استفاده شده مشخصا امر دوم برای کارفرما اهمیتی بیشتر داشته است.
آنچه از مجموع این چند اثر بر می آید اینست که تلاش برای ایجاد تعادل در تعریف این نهاد مردمی در سه گانه فوق الذکر در “اثر” ،حل نشده و الکن باقی مانده است طوری که اکثر مخاطبان بعد از دیدن کار دقیقا متوجه نمی شوند که کمپین چه کسی را مخاطب قرار داده است!
می شود درباره انتخاب صفت ها و دیدگاه کارفرما نسبت به “بسیجی” هم صحبت کرد اما پرداختن به آن متن را از تحلیل و نقد تصویری-تبلیغی دور کرده و به حوزه های دیگر می کشاند.