در روز پنجشنبه 13مهرماه 1402 در نشست این هفته کارخانه پل میزبان علی حیاتی بودیم برایمان داستانی روایت کرد از مسیر جالب تاسیس استدیو 3در 4 داستان استدیو 3×4
علی حیاتی در 13 فرودین 1357 در جایی دوور متولد شد و سالهای کودکی اش را در خوزستان و حال و هوای جنگ گذراند دوران نوجوانی به تهران مهاجرت کرد.
انسان در هر بازه از زندگی اش به چیزی خاص علاقه پیدا میکند و برایش مهم و لذت بخش میشود من عاشق فوتبال بودم و الیته هنوزم هستم.
و این یک راه برای شروعی بود که آن موقع متوجه اش نبودم
از طراحی تیشرت و پرچم برای تیم فوتبال محل تا امروز ...
سال ۱۳۸۵ بود. ما دو نفر دنبال کار میگشتیم، هر دو دانشجوی دانشگاه هنر بودیم و گرافیک میخواندیم. دوست داشتیم رشد کنیم، از یادگرفتن به وجد میآمدیم. برایمان مهم بود در کار کردن به تکرار نیفتیم و خودمان را با تجربههای جدید به چالش بکشیم.
از طرفی میخواستیم راه خودمان را برویم و کار خودمان را بکنیم. در جواب همۀ این دغدغهها، به ذهنمان زد که یک استدیوی طراحی گرافیک کوچک راه بیندازیم.
پانزده سال پیش، در سال ۱۳۸۵، استدیو . این طور متولد شد.نقطه زادگاه بزرگی نداشت ولی باشکوه بود؛ محل تولدش یک اتاق 3 در 4 بود. آن را یکی از نزدیکانمان که آن زمان یک شرکت ساختمانی داشت، به ما اجاره داد. حضور دو طراح جوان، برای اهالی آنجا عجیب بود. این را از نگاهشان میشد فهمید. ملزومات کار را داشتیم و نداشتیم. علاقه و انگیزه و ایده داشتیم، اما هنوز سفارش و مشتری نداشتیم.
همین میتوانست دلسردمان کند اما علاقههایمان نجاتمان دادند.شروع کردیم به انجامدادن آن چیزی که دوست داشتیم و کموکسریها را هم از دوست و آشنا قرض گرفتیم. دلگرم بودیم به اینکه خدا بزرگ است و قدمهای بعدی را نشانمان میدهد.
دربارۀ تفکرات و تعلقات خودمان کار طراحی میکردیم. دربارۀ جنگهایی که آن سالها رخ میداد، برای بحرانهایی که محیط زیست را تهدید میکرد، برای مردم بیگناهی که هر جای دنیا ظلم میدیدند و در صدر همۀ اینها، کمک به تولید آثار تبلیغاتی و هنری هیئت هنر.آثاری که تولید میکردیم زیاد نبودند، اما ما از ته دل دوستشان داشتیم و همین کمکم باعث شد دیگران هم ببینندمان و زنگخور تلفن دفترِ کوچکمان کمکم زیاد شود
بعد از یکسال، رفتهرفته داشتیم شناخته میشدیم. گاهی زمزمههای اهالی دانشگاه دربارۀ استدیوی کوچکمان به گوش خودمان هم میرسید و حسابی سر کیف میآمدیم. وقتش بود که ابعاد کارمان را کمی بزرگتر کنیم. چند نفر را به تیممان اضافه کردیم و نام استدیو را هم تغییر دادیم و گذاشتیم «سهدرچهار»این اسمِ بامسمّا، وجه تسمیه کم نداشت. سادهترینش این بود: ابعاد اتاقی که در آن کار میکردیم «سهدرچهار» بود. فلسفۀ حرفهایتری هم برایش تراشیده بودیم؛ سه رنگ RGB و چهار رنگ CMYK یا مرزی میان هنر سوم (هنر تجسمی) و هنر چهارم (هنر ترسیمی) یا تعدادمان در استدیو یا ترکیبی از همۀ اینها... حالا استدیویی داشتیم که هنرمندانش فقط دغدغۀ کار هنری نداشتند بلکه میخواستند مسئولیتشان را در جهان پیدا کنند و سهمشان را از درد جهان بردارند.
با اسم جدید بسمالله گفتیم. اوایل هرکداممان در چند زمینه توپ میزدیم، اما کمی بعد، حرفهایتر که شدیم، هر کس تخصص خودش را پیدا کرد و در همان حوزه چرخدندهی تیم شد. توانمان را روی هم گذاشتیم و کارهای تازهای در حوزۀ فرهنگ و هنر انقلاب انجام دادیم. کارهایی که هر کدامشان به گواهی صاحبنظران، گامهای مهمی در این حوزه برداشتند و پیشرو بودند.
ما خوب میدانستیم که «یادگیری» سهدرچهار را زنده نگه میدارد. برای همین، از همان ابتدا با خودمان قرار گذاشته بودیم به موقعیتهای چالشبرانگیز نه نگوییم و جریان یادگیری را در رگهای سهدرچهار متوقف نکنیم. همین به تکرار نیفتادن و تجربه کردن، روزبهروز رشدمان میداد و بهترمان میکرد. اعضای تازهنفس هم رفتهرفته به جمعمان اضافه میشدند و خانوادهمان را بزرگتر میکردند؛ همهجای داستانمان هم شیرین نبود و تلخی کم نداشت اما مطمئن بودیم همین حرکت آرام و پیوسته، ما را به آنجا که باید، میرساند.
در حوالی پنجسالگی سهدرچهار، سازمان اوج و چند مجموعۀ فرهنگیهنری دیگر تأسیس شدند. با تولد این مجموعهها موج جدید تبلیغات فرهنگی داشت در کشور خیز میگرفت و نوید اتفاق تازهای را میداد.
سازمان اوج و خانهطراحان انقلاب اسلامی زیرساخت و امکانات را تسهیل میکردند و ما کارگاه طراحی و خلاقیتی بودیم که در نقش اتاق فکر و مجری، اولین کمپینهای فرهنگیهنری کشور را طراحی و اجرا میکرد؛ این اتفاق یک جهش مهم در حوزۀ تبلیغات فرهنگی کشور بود.
اکنون، با پانزده سال تجربه، پیامهای صریح فرهنگی را که در نگاه مخاطبان دوستنداشتنی مینماید، با زبان هنر تقدیم نگاهشان میکنیم.
گزارههای فرهنگیانقلابی را با نگاهی دقیق و عمیق در جلسات ایدهپردازی وسط میگذاریم، وارد روند ایدهپردازی، طراحی و اجرا میکنیم و در نهایت اثری همطراز کارهای تبلیغاتی درجهیک کشور به کارفرما تحویل میدهیم.ما تا امروز محصولات مختلفی را تولید کردهایم و تلاش کردهایم مسائل مختلفی را حل کنیم.
در همۀ آنها موفق نبودهایم اما به گواهی بازیگران صنعت تبلیغات فرهنگی، میتوانیم ادعا کنیم که در این زمینه نمرۀ قبولی گرفتهایم. نمرهای که به برای ادامه مسیر امیدوارترمان میکند.ما هنوز اوایل راهیم. بعد از اینهمه فراز و فرود، هنوز هزار راه پیش رویمان است که نرفتهایم و هزار قله که فتح نکردهایم.
ما تا امروز تلاش کرده ایم به لطف خدا در عرصهی تبلیغات فرهنگی پیشرو باشیم و قصد داریم بعد از این هم این جایگاه را حفظ کنیم و بتوانیم مسیر حرکت جریان تبلیغات فرهنگی را هموار کنیم تا بیشترین تأثیر را در سطح شهر، کشور و همهی دنیا داشته باشد.
ما همه این کارو کردیم درس هم خوندیم کار هم کردیم ، ما کسی بودیم که سخت کوشی و کار مضاعف کردیم و ورود پیدا کردیم به حیطه هایی که واقعا جرئت میخواست،خیلی از کارها رو با تایپوگرافی ساده میشد انجام داد ولی ما میخواستیم تجربه کنیم ، فیلم های خارجی رو میدیدیم و با خودمون میگفتیم اینا برای دنیاشون این کار و میکنن،ما چرا برای آخرت خودمون رو به زحمت نندازیم و اهداف انقلاب رو از طریق هنر اجرا نکنیم ؟
سه در چهار شبیه یک خونه است که یک پدر و مادر داره و بچه ها که توش بزرگ میشن باید برن دیگه ،وگرنه رو مخ پدر و مادرشون ممکنه برن و آفت بشن
از یه جایی به بعد باید برن ,سه در چهار هم همینه آدم ها رشد میکنن که خودشون کار جدید راه بندازن.
یک دوره دیگه دوره بیلبورد هاست، در دوره همین بیلبورد ها ممکنه بگن سه در چهار زیر مجموعه اوج هست یا یک آتلیه در خانه طراحان
و نه اصلا همچین چیزی نیست سه در چهار هیچوقت مال جایی نبوده و یک استادیو کوچیک بوده که مالکش علی حیاتی هست.
و هیچوقت هم سه در چهار جایی نرفته که بگه به من کار بدید تا به امروز و لطف خدا همیشه هم حالش بوده .
و طرز فکرش طرز فکر انقلاب اسلامی هست و این به معنی اتصال سازمانی نیست.
و من این قبول داشتن انقلاب اسلامی رو همیشه میگم حتی اگه یکسری افراد خوششون نیاد.
و این بود قصه ما …